امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره

امیرعلی خان محمودی

اتمام دوره شیرخوارگی

سلام گل پسرم قند عسلم این روزا دیر به دیر به وبلاگت سر می زنم آخه هر چی که بزرگتر می شی و آقاتر می شی وقت بیشتری از وقتای مامان رو هم ماله خودت می کنی جگر گوشه مامان پس عذرم موجه می باشد. در مورد عنوان هم باید خدمتون عرض کنم که با تموم شدن شهریور ماه و ورود به پاییز شما هم وارد فصل جدیدی از زندگی شدی یعنی از شیرخوارگی به کودکی البته یه کم زودتر از بقیه نی نی ها یعنی تقریبا 4 ماه زودتر !!!! دلیلش رو هم خودت می دودنی شیطون بلا!!!  (توضیح تصویر: عادت داری سوار همه چی بشی فرقی نمی کنه کوچیک باشه یا بزرگ ماشین باشه یا نه مثلا متکا سواری و ......) خوب الان هم باید بگم که زیاد وقت ندارم چون کم کم داری از خواب بیدار می شی پس کوت...
7 مهر 1392

آموزش استاد امیرعلی خان

 با سلام خدمت همه نی نی گولوها امروز من (امیرعلی خان) می خوام به تمام نی نی ها نحوه شستن دستاشون رو بعد از کلی بازی توی پارک و مالیدن دستا به تاب و سرسره، یاد بدم. خیلی آسونه : اول مایع دستشوئی رو می ریزید روی دستتون مثل شکل: ******** بعد شروع می کنید به شستن، حسابی حسابی تا چرکا پاک بشه، بشور بشور تنبلی نکن ******* بعدشم مسرور از شستن کامل دستاتون یه لبخند موفقیت آمیز زده و از صندلی جلوس می فرمائید. با تشکر از توجهتون  با آموزش های آتی در خدمتتون هستیم. ...
29 مرداد 1392

بابا بابا بابا

گل پسرم قند عسلم شیرین زبونم نفسم عمرم جونم بالاخره بعد از کلی ب ب گفتن و آدا گفتن و چیزای دیگه یاد گرفتی که بابا رو درست تلفظ کنی و کاملاً بگی بابا الهی فدات شم خوشمزه مامان فکر کنم اولین جمله ای که بگی توی دریائی از بوسه غرق بشی    ...
27 مرداد 1392

تعطیلات عید فطر

سلام پسرک گوگولی مگولی مامان تعطیلات عید فطر برای ما تقریبا یک هفته طول کشید که با یک مجموعه عکس برات توضثیح می دهم فقط شرح مفصل ترش رو ازم نخواه چون کلی می شه و مثل همیشه مامان وقت نداره!!!! فقط عکس آخر مربوط به تولد محمد و مهدی می شه که جنابعالی حداکثر تلاشت رو کردی که کلی بهمون خوش بگذره !! هر مردی رو که می دیدی جیغ و داد و فریاد که این حالت بعد از واکسنت ایجاد شده فکر کنم که همه رو با دکتر اشتباه می گیری و فکر می کنی که می خوان بهت واکسن بزنن در نتیجه ما باید زود فرار می کردیم البته آخراش دیگه خوب شدی ولی چه سود؟؟ دیگه آخرش بود. راستی باغ وحش هم زیادی برات جذاب بود انقدر که به هیچ حیوونی نگاه نمی کردی و فقط راه می رفتی و اونجا رو ت...
26 مرداد 1392

18 ماه گذشت!!!! به همین سرعت

سلام گل پسرم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم باورم نمی شه که 18 ماه از تولدت گذشته!! آخه اون روزای اول وقتی خدای مهربون یه نی نی گولوی نازنین به ما داده بود ما یه کم شوکه شده بودیم آخه من و بابا جون هیچ تجربه و دید قبلی راجع به یه نی نی نداشتیم فکر می کردیم وقتی به دنیا می یایی فقط می خوری و می خوابی و کم کم بزرگ می شی می فهمی و ...... (عکس بالا جز کاردستی های بابا می باشد که برای نازدونه درست کرده) ولی وقتی از روز چهارم گریه هات رو شروع کردی تازه فهمیدیم که بله نی نی یعنی چی !!! اونجا بود که وقتی اون روزها و شب های سخت ( ولی الان وقتی یادش می یفتم و عکسا و فیلماش رو نگاه می کنم می بینم که اون دوران هم خیلی خیلی شیرین و دوست د...
11 مرداد 1392

یه وجبی قد کشیده!!!

سلام گل پسرم قندعسلم ببخشید که یه چندوقتی به وبلاگت سر نزدم و آپ نکردم یه کم سرم شلوغ بود و در ضمن خدمتتون عارض شوم که گوش زیبای جنابعالی هم مرحمت کردن و دوباره عفونت و دوباره جیغ های وحشتناک شبانه و داد و فغان و باز هم چرک حشک کن و بعد از 3 هفته هم سلامت دوباره دردونه مامان !!! خوب خدا رو شکر پس دلیل تاخیرم قانع کننده بود. حالا می خوام شاهکارای جنابعالی رو توی این ماه اخیر بنویسم و تا بیدار نشدی برم که کلی کار دارم و فردا هم مهمون برای افطار که با حضور پر مهر پسر عزیزم امیرعلی خان مطمئناً با مشکلی مواجه نخواهم شد!!! خوب چندوقتی هست که عاشق این شدی که پاهات رو 180 درجه باز کنی و هر روز تمرینت داره بیشتر می شه طوری که بار آخر منو بابا ...
26 تير 1392

بدون شرح: گذشت و گذار

٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠ .............. .................... پسر گلم الان خیلی خسته ام نمی تونم برات خاطرات این چند وقته رو بنویسم باشه برای بعد ببخشیدااااااااااااااااا ...
31 خرداد 1392

مامان رو چندتا دوست داری؟

پسرک شیرین زبون مامان قندو نبات من امروز خواستم یه چیز جدید بهت یاد بدم گفتم بگو مامان رو چند تا دوست داری و 2 تا دستم رو آوردم بالا به نشونه ده تا و گفتم بگو ده تا دوست دارم با دو تا دست نازت، هر چی گفتم دیدم نه بابا تو حواست جای دیگست بعد از یک ساعت ازت پرسیدم مامان رو چند تا دوست داری و توقع داشتم که 2 تا دستت رو بیاری بالا ولی تو اگه گفتی در جواب چیکار کردی ؟ به جای دستات با شیرین زبونی گفتی دَتا دَتا   کلی ذوق کردم و فقط تونستم تا جائی که جا داشت بوست کنم و بچلونمت آخه خیلی خوشمزه گفتی بعدش هم هر بار که ازت می پرسیدم همون جواب رو می دادی و تازه یه دستتم می یاوردی بالا   الهی فدات شم خوشمزه مامان با هر ...
13 خرداد 1392

خونه باغ و هشت روزی که گذشت!!!

گل پسر مامان سلام سلام به روی ماهت دردونه مامان هفته ای که گذشت هفته ای پر از شیطنت و خوشگذرونی بود اگه گفتی چرا؟ چون هفته گذشته رفتیم پیش مامانی و بابائی و تو تا تونستی اونجا شیطنت کردی دیگه طوری شده بود که اصلا من رو نمی شناختی و فقط دوست داشتی بری توی حیاط و خاک بازی کنی یا با محمد بدو بدو کنی. الان برات چند تا عکس می ذارم که خودش گویای کل ماجرا هست: خوب این بیل و سطل خیلی بدردت می خورد چون دائما از این ور حیاط سنگ جمع می کردی و بدو بدو می یاوردی می ریختی توی سطل البته تا برسی به سطل تقریبا 2 تا 3 تا سنگ بیشتر توی بیل باقی نمونده بود بعضی وقتا هم که بیلت رو گم می کردی اینکارو با دستای نازت انجام می دادی و سرتا پا خاکی...
12 خرداد 1392