امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی


آدرس وبلاگ مامان نادیا:  http://www.nadia62.blogfa.com

باورم نمی شه !!!!

پسرکم نازنینم و دیگه باید بگم آقا پسرم  الان که بعدمدتهای خیلی زیاد سری به وبلاگت زدم برای مرور خاطرات باورم نشد که چه زود روزها گذشتن و تو شدی ۴ سال و ده ماهه و تازه یه داداش کوچولوی سه ماهه هم داری !!!!! واقعا باورم نمی شه یادمه اون روزا با همه ی حس قشنگی که به تو داشتم همراه با عشق فراوان خیلی سخت و دیر می گذشت ولی حالا ....... فقط می تونم بگم چه زود گذشت و تو برای خودت مردی شدی قربونت برم من    راستی عزیزکم بقیه عکسا وخاطراتت رو تو اینستا ادامه می دم  Amiralimahmoudi90@ اینم از آدرسش  اینم ازداداش کوچولو که اسمش امیرحسینه اونم دیگه اینستا داره Amirhosseinmahmoudi95@ عشق مامان ایشالله...
18 آذر 1395

وروجک من

سلام وروجک مامان این روزا دیگه حتی وقت سر خاروندن هم ندارم از دست شیطونی های تو و کارهای زیاد خودم  واسه همین ازت اجازه می خوام که فقط عکس بذارم و زود برم سر کارم آخه تازه بعد از کلی سرسره بازی تو پارک اومدی خسته خوابیدی و منو با کلی کار تنها گذاشتی پس یه نگاه اجمالی به مراحل رشد جنابعالی می ندازیم *************************************** ******************************************** **************************************************** ************************************************** اینجا تولد پسرعموت رادینه  *********************************************** و اینم عکس آخر که ...
2 مهر 1393

یه خبرررررررررررررررررر

و حالا یه خبر خووووووووووووووووب بعد از کلی استرس و تنبلی برای گرفتن جنابعالی از پوشک اول خرداد این کار رو انجام دادم اولش خیلی برام سخت بود فکر می کردم که نتونم از پسش بربیام چون همه می گفتن خیلی اعصاب آدم داغون می شه و ..... ولی خوب چون تو این سن خیلی فهمیده تر شدی کار خیلی راحت تر بود و در عرض سه روز عادت کردی و حسابی آقای آقا شدی و از پوشک خلاص شدی  فدات بشه مامان این پیشرفت رو بهت تبریک می گم و همین طور به خودم چون خیلی به نظرم کار سخت و دشواری بود و خداروشکر به خوبی و خوشی تموم شد. و حالا تزئین دستشوئی برای امیرعلی خان که علاقه مند بشه و همین طور جایزه های متعدد بعد از هر بار همکاری  **********************...
5 خرداد 1393

ادامه غیبت .....

خوب عزیزکم  دیگه چی بگم برات ..... انقده شیرین شدی که منو بابا درسته قورتت می دیم حرف زدنت که شده الگوی صحبت بقیه مثلا چند تا نمونه اش رو بهت بگم : باشه عدیدم (عزیزم) ......  عش من کاری نداری برم ..... تاکسی سوار شم برم آزادی ......  خودت سی  دی های مورد علاقه ات رو انتخاب می کنی و می ذاری تو دستگاه یکمی از شعرهاشونم یاد گرفتی مثل شعر حسنی وسطشم که کم می یاری و یه کلمه ای رو یادت می ره شروع می کنی به من من کردن و می گی اووم اوووم و دستت رو می زنی رو دستت و هی میخوای بگی و نوک زبونته ولی نمی یاد که .... اونوقته که فقط باید با یه شیرجه بوس بارونت بکنیم. جدیدا هم از بس بوست کردیم حساس شدی و می گی بوس نکن دعوات می کن...
5 خرداد 1393

غیبت کبری و یه عالمه حرفای نگفته

گل پسرم عش من زندگی من بعد از مدتها سلام و ببخشید که خیلی وقته وبت رو آپ نکردم به قول خودت عذر می خوام عسلکم دیگه ماشالله هزار ماشالله انقدر بزرگ شدی که خودت هم متوجه شدی و وقتی من بهت می گم تو هنوز کوچولوئی می گی نه من بزرگم آقام !!!! واسه همین که خیلی آقا شدی یکم سر مامان شلوغ شده و بعد از یک سال و اندی تونسته یکم به کارهائی که دوست داشته برسه و وقت برای نوشتن خاطرات شیرینت کم بیاره بازم عذر می خوام . چی بگم و از کجا بگم نمی دونم و نمی تونم چون خیلی زیاده پس  کلی برات می نویسم تا هم خودم یادم نره و هم تو بعدها ازشون لذت ببری. خوب تعطیلات عید سال 93 اولین تعطیلاتی بود که ما تونستیم بعد از مدتها که جرات رفتن به مسافرت ...
5 خرداد 1393

آموزه های جدید

گل پسر عزیزم  نفسم امیدم زندگی من یه سری چیزای جدید یاد گرفتی که خیلی باحاله و زود برات می نویسم تا یادم نرفته!! این آموزه های جدیدت به صورت سوال و جوابه که البته به کمک کارتهای آموزشیه که از نمایشگاه کودک برات خریدم و فکر می کردم که هنوز زوده که یاد بگیری ولی جنابعالی علاقه نشون دادی و چند تا کارت که با هم رابطه دارن رو زود زود زود یاد گرفتی ..... عاشقتم من  خوب حالا سوالات مامان و جوابهای امیرعلی و جداسازی کارتهای مرتبط خانم گاوه به ما چی می ده ؟؟؟؟ شیررررر خانم مرغه چی می ده؟؟؟؟؟؟ تخم (منظور همون تخم مرغه ) مسافر با چی می ره دَ دَ ؟؟؟؟ اتوووووبوس تو پامون چی می کنیم؟؟؟؟ کفش ماهی کجا زندگی می کنه ؟؟؟ آآآآآب&nbs...
27 اسفند 1392

اسم تو::: امیرعلی

************************************************************** نوشته ها رو یه ساعت دیگه می نویسم چون الان ازم آویزون شدی و داری مثلا تاب بازی می کنی  خوب الان می تونم یکم بنویسم چون داری اسکار نگاه می کنی  عشق من این چند وقته خیلی سرم شلوغه واسه همین دیر بهت سر زدم ولی کلی چیزای بامزه دارم که برات بنویسم مثلا: دیگه از کلمه گفتن رسیدی به جمله گفتن !!!!! اونم جمله بندی از نوع کاملا درررررست خوب چند تا از جمله های ناب جنابعالی: بابا سرکار پاسیل بخره یعنی بابا رفته سرکار برگشتنیا پاستیل بخره  اونو موخوام = اونو می خوام خطر نیست، خطر هست، موتور خرابه، مامان نرو، دستچی سرده مامان نرو=دستشوئی س...
20 اسفند 1392

جمله بندی شیرین !!!

عشق مامان جمعه یکهو بابا گفت بریم پیش مامانی اینا آخه اونا یک هفته ای بود که رفته بودن خونه باغ  ماهم بدو بدو حاضر شدیم و رفتیم که تو راه چشت افتاد به آقای کنار اتوبان که اسب می فروخت و پشت هم شروع کردی به گفتن اسب اسب اسب البته از قبل قصد داشتیم که برات بخریم چون می دونستیم صد در صد خوشت می یاد وقتی خودت هم کلی ذوق کردی بابا جونم رفت و یه اسب خوشگل موشگل برات خرید. خلاصه کلی با این آقا اسبه ارتباط برقرار کردی و چپ می ری راست می یائی بوسش می کنی و هی می گی : مامان اسب دیدی چشم مژه  تازه به مناسبت خریدن این اسب یک جمله هم به جملات قصارت اضافه شد: بابا اسب خرید آقائی خوب اینم ترجمش ::: یعنی بابا از آقاء اسب خرید. ...
26 بهمن 1392