عزیزم تولدت مبارک
پسر گلم
الان یکم مونده که ساعت 8 بشه یعنی دقیقا وقتی که منو بردن تو اتاق عمل تا یدونه رو به دنیا بیارم یدونه ای که با بدنیا اومدنش به زندگی ما رنگ شادی و سعادت داد نازدونه ای که وجودش مهربونی و عشق و گرما رو با خودش آورد.
البته تا بدنیا اومدنت نیم ساعت مونده ولی دوست دارم این لحظه های قبل از بدنیا اومدنت رو تعریف کنم که به مامان نادیا چی گذشت !! خیلی ترسیده بودم از اینکه لحظه لحظه ها رو می شمردم ترسم بیشتر می شد استرس صد برابر بیشتر دوست داشتم زودتر بدنیا بیائی صحیح و سالم اونوقت بود که ترس و استرسم تموم می شد فقط وقتی که روی ماهت رو می دیدم نازدونه من
پسرکم تولدت مبارک لحظه بدنیا اومدنت زیباترین لحظه ایه که نمی دونم با چه کلماتی توصیفش کنم ولی اینو می دونم که فقط مادر ها می تونن اون لحظه رو درک کن، لحظه ای که بچه بدنیا می یاد و مادر برای اولین بار و اولین نفر می بینتش زیباترین نعمتی که خدا فقط به مادرا داده پس دردونه من دوست دارم و قدر تک تک لحظه های با تو بودن رو می دونم
همیشه سلامت شاد موفق باشی
کسی که همیشه عاشقته مامان نادیا
و یه عکس یادگاری از 4 ماهگیت البته بقیه عکسا رو فردا که مهمون داریم نه، پس فردا برات می ذارم عکسای یکسالگیت به همراه جشن تولدت که البته امسال به دلیل کارهای زیاد بابا مصطفی و اینکه به زودی دفاع داره مختصر برگزار می شه ولی باباجون قول داده بعدا برات جبران کنه اینم بگم که امیرعلی خان اگه باباجون دفاع کنه کلی خوش به حالمون می شه حالا اگه گفتی چرا؟ خوب خودت می بینی یه کم دیگه صبر کن می فهمی چه فرقی می کنه روزهای قبل از دفاع با بعدش
راستی امروز هم شما به افتخار تولدتون رأس ساعت 8 بیدار شدین
بخواب گلم مامان کلی مهمون داره تو رو خدااااااااااااااااااااااااااا