امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

یه وجبی قد کشیده!!!

1392/4/26 9:57
نویسنده : نادیا
496 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم قندعسلم

ببخشید که یه چندوقتی به وبلاگت سر نزدم و آپ نکردم یه کم سرم شلوغ بود و در ضمن خدمتتون عارض شوم که گوش زیبای جنابعالی هم مرحمت کردن و دوباره عفونت و دوباره جیغ های وحشتناک شبانه و داد و فغان و باز هم چرک حشک کن و بعد از 3 هفته هم سلامت دوباره دردونه مامان !!!

خوب خدا رو شکر پس دلیل تاخیرم قانع کننده بود. حالا می خوام شاهکارای جنابعالی رو توی این ماه اخیر بنویسم و تا بیدار نشدی برم که کلی کار دارم و فردا هم مهمون برای افطار که با حضور پر مهر پسر عزیزم امیرعلی خان مطمئناً با مشکلی مواجه نخواهم شد!!!تعجب

خوب چندوقتی هست که عاشق این شدی که پاهات رو 180 درجه باز کنی و هر روز تمرینت داره بیشتر می شه طوری که بار آخر منو بابا داشتیم سکته می کردیم آخه پاهات رو خیلی باز کردی و یه دفعه به گریه افتادی فکر کنم درد گرفته بود ولی بازم دست بر دار نیستی و تا چشم ما رو دور می بینی سریع حرکت می زنی!!! اینم شد کار آخه؟؟

180

و بعد :

چند روز پیش مامانی اومده بود خونمونو داشت قرآن می خوند و عینکش رو هم زده بود و تو داشتی زل زل نگاه می کردی تا اینکه یه دفعه رفتی و مامانی رو بوس کردی و عینکش رو گرفتی و زدی به چشمت و بعدشم نشستی روی پاش و اشاره کردی که کناب رو بیار و بعدش رو دیگه خودت ببین:

کتاب

خلاصه که کسی نمی تونه کتاب بخونه چون تو سریع می ری و روی پاش می شینی و حالا کتاب نخون کی بخون آخه مادر جان همه کتاب ها که کتاب داستان جنابعالی نیستن به قول آرتین : می فهمی؟

گفتم آرتین یاد سرگرمی بعدی جنابعالی و پسرخاله محترمتون افتادم که تا میاد خونه ما بدو بدو دوتائی می رید و توی کمد قایم می شید.

;LN

و یا خودت به تنهائی !!

تنها

بازم با همه این کارا حوصلت توی خونه سر می ره و باید بریم بیرون ! راستی برنامه بیرون رفتنت رو هم برات می نویسم که بعدها که بزرگ شدی به همین اندازه مامان رو ببری گردش:

صبح که از خواب بیدار می شی و صبحانتو میل می کنی و بعد از یک ساعت بازی یعنی حدود ساعت 11 باید بریم بیرون تا ساعت یک 

بعد می یای و می خوابی و ساعت چهار ناهار میل می فرمائید دوباره از ساعت 5 تا 6 باید در پارکینگ باز کنیم :

بالکن

و یا توی بالکن سبد سه چرخت رو هم پر از آب می کنیم و آب بازی و یااین سانس وسط چون خیلی هواگرمه می ری حمام و آب بازی 

و سانس نهائی که طولانی ترینه سانس بعد از ظهر از ساعت 7 تا 10 شب تازه بعدش که می یائیم خونه بازم اگه حوصلتون سر بره باید بابا ساعت 11 شب ببره بیرون و دور نهائی رو بزنی و بیای بلکه ساعت 1 بخوابی !!! 

بذار بزرگ بشی برنامه داریم برات قندعسل یه دونه از الان به قول بابا تهدید و ارعاب شروع شده استرس

شوخی کردم بابا نترس استرس هم نگیر مطمئناً این شیوه جنابعالی تا دامادیت هم ادامه خواهد داشت!!

و عکس آخر هم از خوردن آبمیوه است و روش جنابعالی برای تشخیص آبمیوه از شیر:

اول شیر پاکتی هم می خوردی ولی یه روز که رفتی پیشه آرتین و اونم پاکت رو فشار داد و شیر ریخت بیرون تو هم یاد گرفتی حالا هر وقت یه پاکت بهت می دم اول فشارش می دی اگه رنگش سفید بود نمی خوری و فقط شیطنت می کنی و همش رو می ریزی زمین ولی اگه رنگی بود می فهمی که آبمیوست و می خوریش و از همین الان هم به چیزهای مصنوعی علاقه خودت رو نشون دادی فدات شم.

آبمیواه

از چیزهائی هم که یاد گرفتی دیگه نمی تونم چیزی بگم چون خیلی خیلی زیاد شدن همه جملات رو می فهمی و دقیقا اجرا می کنی ولی چند تاچیزه بامزه هم بهت یاد دادم مثلا گفتن هیس وقتی شلوغ می کنی و انگشت اشارت رو می ذاری روی بینی و بعد بازو گرفتن مثل ورزشکارا و دیگه دیگه ببخشید یکی دیگه اونم فین کرده راستی به بابا هم می گی وابا خوشمزهنیشخند

من دیگه برم که الان سانس صبحگاهی جنابعالی شروع می شه . بای بای عشق مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محمد امين
28 تیر 92 13:23
اي پسر شيطون بلا...پس حسابي ميگردي هميشه خوش باشي كوچولوي ناز


سلام خاله جون
جای شما خالی نه بابا کجا می گردیم از بس که من پسر خوبیم مامان و بابا از وقتی من به دنیا اومدم تا حالا نتونستن هیچ مسافرتی برن به این می گن فرزند سالاری
خاله مهرنوش
30 تیر 92 14:03
واییییییییی
عزيز دلم
دلبندکم
خوشگلکم
قربونت برم
خييييييلی ماه تر شدی
کوچولوی دوست داشتنی بدون که خاله مهرنوشت خييييلی دوستت داره و واسه ديدن روی ماهت لحظه شماری می کنه
قربونت برم انشا... هميشه شاد و سلامت باشی


سلام مهرنوش جونم قربونت برم من
امیرعلی هم دلش یه ذره شده برای خاله مهربونش
ما هم بی صبرانه منتظرتونیم هفته دیگه یه شب افطاری حتما باید بیائید
متین
1 مرداد 92 0:54
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگ پسریم سر زدی.خدا پسرت را برات نگه داره جدای از تعارف بزنم به تخته خیلی نانازه ببوسش.
واقا خسته نباشی چطور به همه کارات میرسی ؟



سلام عزیزم از شما هم ممنون که به ما سر زدید
همیشه دعا دعا می کنم که امیرعلی بخوابه وقتی هم که دعام مستجاب می شه خودم خوابم نمی بره در نتیجه کارام رو انجام می دم یا بهتر بگم می رم سراغ آشپزی مثله الان که خوابه و من جاتون خالی دلتون نخواد دارم دلمه درست می کنم.
مامان محمد امين
6 مرداد 92 15:39
سلام ....كجايين پس دلمون گرفت بابا بس كه اومديمو نبودين...ايشالا كه داره بهتون خوش ميگذره كه يادتون رفته اينجا رو هم آپ كنين
امير علي يه عكس جديد بزار ببينيمت خاله جوووني


سلام دوست جونای عزیزم
چشم
امروز می خوایم دوباره وب رو آپ کنیم
ممنون از این همه محبتتون
دوستون داریم یه دنیا
محراب و مليكا
9 مرداد 92 11:39
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . امروز كه نتايج رو ديدم رتبم خيلي پايين بود حقيقتش دلم خيلي شكسته . لطف كنيد به دخترم راي بدين و اگه ميشه به دوستان و آشناهاتون هم بگين به دخترم راي بدن كد 576 . ممنون كه دلم رو نشكستين http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
رها
19 آبان 92 11:28
ای جونم ماشا... چه قد شیرینی تو عزیز دلم