یه وجبی قد کشیده!!!
سلام گل پسرم قندعسلم
ببخشید که یه چندوقتی به وبلاگت سر نزدم و آپ نکردم یه کم سرم شلوغ بود و در ضمن خدمتتون عارض شوم که گوش زیبای جنابعالی هم مرحمت کردن و دوباره عفونت و دوباره جیغ های وحشتناک شبانه و داد و فغان و باز هم چرک حشک کن و بعد از 3 هفته هم سلامت دوباره دردونه مامان !!!
خوب خدا رو شکر پس دلیل تاخیرم قانع کننده بود. حالا می خوام شاهکارای جنابعالی رو توی این ماه اخیر بنویسم و تا بیدار نشدی برم که کلی کار دارم و فردا هم مهمون برای افطار که با حضور پر مهر پسر عزیزم امیرعلی خان مطمئناً با مشکلی مواجه نخواهم شد!!!
خوب چندوقتی هست که عاشق این شدی که پاهات رو 180 درجه باز کنی و هر روز تمرینت داره بیشتر می شه طوری که بار آخر منو بابا داشتیم سکته می کردیم آخه پاهات رو خیلی باز کردی و یه دفعه به گریه افتادی فکر کنم درد گرفته بود ولی بازم دست بر دار نیستی و تا چشم ما رو دور می بینی سریع حرکت می زنی!!! اینم شد کار آخه؟؟
و بعد :
چند روز پیش مامانی اومده بود خونمونو داشت قرآن می خوند و عینکش رو هم زده بود و تو داشتی زل زل نگاه می کردی تا اینکه یه دفعه رفتی و مامانی رو بوس کردی و عینکش رو گرفتی و زدی به چشمت و بعدشم نشستی روی پاش و اشاره کردی که کناب رو بیار و بعدش رو دیگه خودت ببین:
خلاصه که کسی نمی تونه کتاب بخونه چون تو سریع می ری و روی پاش می شینی و حالا کتاب نخون کی بخون آخه مادر جان همه کتاب ها که کتاب داستان جنابعالی نیستن به قول آرتین : می فهمی؟
گفتم آرتین یاد سرگرمی بعدی جنابعالی و پسرخاله محترمتون افتادم که تا میاد خونه ما بدو بدو دوتائی می رید و توی کمد قایم می شید.
و یا خودت به تنهائی !!
بازم با همه این کارا حوصلت توی خونه سر می ره و باید بریم بیرون ! راستی برنامه بیرون رفتنت رو هم برات می نویسم که بعدها که بزرگ شدی به همین اندازه مامان رو ببری گردش:
صبح که از خواب بیدار می شی و صبحانتو میل می کنی و بعد از یک ساعت بازی یعنی حدود ساعت 11 باید بریم بیرون تا ساعت یک
بعد می یای و می خوابی و ساعت چهار ناهار میل می فرمائید دوباره از ساعت 5 تا 6 باید در پارکینگ باز کنیم :
و یا توی بالکن سبد سه چرخت رو هم پر از آب می کنیم و آب بازی و یااین سانس وسط چون خیلی هواگرمه می ری حمام و آب بازی
و سانس نهائی که طولانی ترینه سانس بعد از ظهر از ساعت 7 تا 10 شب تازه بعدش که می یائیم خونه بازم اگه حوصلتون سر بره باید بابا ساعت 11 شب ببره بیرون و دور نهائی رو بزنی و بیای بلکه ساعت 1 بخوابی !!!
بذار بزرگ بشی برنامه داریم برات قندعسل یه دونه از الان به قول بابا تهدید و ارعاب شروع شده
شوخی کردم بابا نترس استرس هم نگیر مطمئناً این شیوه جنابعالی تا دامادیت هم ادامه خواهد داشت!!
و عکس آخر هم از خوردن آبمیوه است و روش جنابعالی برای تشخیص آبمیوه از شیر:
اول شیر پاکتی هم می خوردی ولی یه روز که رفتی پیشه آرتین و اونم پاکت رو فشار داد و شیر ریخت بیرون تو هم یاد گرفتی حالا هر وقت یه پاکت بهت می دم اول فشارش می دی اگه رنگش سفید بود نمی خوری و فقط شیطنت می کنی و همش رو می ریزی زمین ولی اگه رنگی بود می فهمی که آبمیوست و می خوریش و از همین الان هم به چیزهای مصنوعی علاقه خودت رو نشون دادی فدات شم.
از چیزهائی هم که یاد گرفتی دیگه نمی تونم چیزی بگم چون خیلی خیلی زیاد شدن همه جملات رو می فهمی و دقیقا اجرا می کنی ولی چند تاچیزه بامزه هم بهت یاد دادم مثلا گفتن هیس وقتی شلوغ می کنی و انگشت اشارت رو می ذاری روی بینی و بعد بازو گرفتن مثل ورزشکارا و دیگه دیگه ببخشید یکی دیگه اونم فین کرده راستی به بابا هم می گی وابا
من دیگه برم که الان سانس صبحگاهی جنابعالی شروع می شه . بای بای عشق مامان