امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

18 ماه گذشت!!!! به همین سرعت

1392/5/11 15:57
نویسنده : نادیا
649 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

کاردستی

الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم باورم نمی شه که 18 ماه از تولدت گذشته!! آخه اون روزای اول وقتی خدای مهربون یه نی نی گولوی نازنین به ما داده بود ما یه کم شوکه شده بودیم آخه من و بابا جون هیچ تجربه و دید قبلی راجع به یه نی نی نداشتیم فکر می کردیم وقتی به دنیا می یایی فقط می خوری و می خوابی و کم کم بزرگ می شی می فهمی و ...... (عکس بالا جز کاردستی های بابا می باشد که برای نازدونه درست کرده)

ولی وقتی از روز چهارم گریه هات رو شروع کردی تازه فهمیدیم که بله نی نی یعنی چی !!! اونجا بود که وقتی اون روزها و شب های سخت ( ولی الان وقتی یادش می یفتم و عکسا و فیلماش رو نگاه می کنم می بینم که اون دوران هم خیلی خیلی شیرین و دوست داشتنی بودن) رو می دیدم هیچ وقت تصور نمی کردم که زمان به این سرعت بگذره و من یه گل پسر 18 ماه داشته باشم که هر کی می بینتش می خواد قورتش بده از بس که خوشمزست!! 

مامان فدات بشه، ایشالله همه چی به خوبی و خوشی پیش بره و به همین سرعت 18 سالگیت رو ببینم واقعا نظاره گر رشد گل پسر بودن خیلی شیرینه خیلی جذابه و خیلی خیلی خیلی دوست داشتنی !!

و حالا می خوام از کارهای شیرینت یکم تعریف بکنم و اتفاقات این چند وقته اخیر:

خوب جگر گوشه مامان 5 مرداد رفتیم و واکسن 18 ماهگیت رو زدیم که خیلی سخت بود انقدر گریه کردی که داشتی از حال می رفتی نمی دونم چرا به دکتر کاظمیان حساسیت داری !! از در بیمارستان که وارد می شی می فهمی داریم می ریم کجا وقتی منشی دکتر رو می بینی که دیگه کامل دو زاریت می افته که بله الان کجاییم و می خوایم چیکار کنیم سریع دست من و بابا رو می گیری و پله های خروج رو نشون می دی که برگردیم ! خلاصه به هزار زور و زحمت رفتیم و واکسن رو زدیم و چک 18 ماهگی رو انجام دادیم خدا رو شکر همه چی خوب بود واکسن رو هم زدیم و تا 3 روز تب داشتی و شب اول که دستت درد می کرد آخه نذاشتی برات کمپرس گرم و سرد بذارم از ساعت 1:30 شب خوابیدی و 4 بیدار شدی تا 4 بعداز ظهر فرداش دیگه نخوابیدی و همش دستت رو نشون می دادی که بوس کنم خوب بشه و چون نمی شد دوباره و دوباره باید این کار رو می کردم ولی درد گل پسرم کم نمی شد و این اوضاع تا 3 روز ادامه داشت و بعدشم خوب شدی.

البته قبل از واکسن دوباره مریض شده بودی یه شب ساعت 4 از خواب پاشدی و کلی گریه کردی وقتی بهت گفتم کجات درد می کنه خیلی بامزه در حالت خواب و بیداری دلت رو نشون دادی (ببخشید یه کم هم اسهال داشتی) وقتی رفتیم دکتر گفت عفونت روده داری و احتمالا به خاطر اینکه که یه چیزه کثیف خوردی یا دستت رو نشسته کردی توی دهنت که این مورد خیلی اتفاق می افته خلاصه کلی دارو خوردی تا خوب شدی و بعدش واکسنت رو زدیم . اینو برات گفتم که ببینی چقدر شیطونی وقتی می ریم بیرون هی دستت رو می مالی به در و دیوار بعدشم تا ازت غافل می شم داری با انگشتت دندونات رو خلال می کنی!!! اخه اینم شد کار اینم شد زندگی ؟؟؟

وارفته

خوب حالا دیگه از گله و دوا و دکتر می گذریم می رسیم به سایر کارها:

کارتهای ban ben bon رو کامل بلد شدی همه 54 کارت رو شامل رنگ ها و حیوانات و ..... تازه دوتا کارت خالی رو هم خودم برات نوشتم 1و 2 اونا رو هم بلد شدی

کلا وقتی بهت می گم بشمر دستت رو می یاری بالا شروع می کنی مثلا به شمردن یک رو من می گم تو می گی دووووووو س و بعدش من تا 9 می رم و تو آخرش می گی ده تازه وقتی آرتین رو می بینی می رید بالای یک میز یا مبل و تو شروع به شمردن می کنی : دووووووووو س بعد با هم می پرید.

دیگه جونم برات بگه نماز می خونی با مزه لبات رو تکون می دی بعد قنوت می گیری بعدشم می ری سجده !!! آخه این همه عسل رو از کجا می یاری تووووووو دلم می خواد محکم گازت بگیرم قورتت بدم ولی یکم ...... از گلوم پائین نمی ری فدات شه مامان

از هر چیزی برای سرگرمی خودت استفاده می کنی مثلا با موتورت از همه جا باید بری بالا

موتور

 از همه جا باید بپری دائما تا سرمون رو برمی گردونیم بالای تختی داری بپر بپر می کنی تمامی پله ها رو باید فتح کنی عاشق کارتون آپ شدی راسل و آقای فردریکسن کار ما شده دیدن این کارتون یا باب اسفنجی !!! زندگی بس دلپذیریه مگه نه عشقم؟

یکی دیگه از سرگرمیات هم روی پنجه راه رفتنه متفکر خدائی سرگرمی ها رو داری ؟ یکی از یکی جالب تر

آهان و سرگرمی بعدی ماشین سواری که بهش می گی قوووووووووون و وقتی می ریم پارک:

ماشینتصادف

 باید بریم و ماشین سواری کنیم اینکه خوبه ولی وقتی یکی با ما تصادف کنه دیگه اون قسمت بد قصه شروع می شه باید همون جا وسط همه ماشین ها پیاده بشیم چون تو به حالت غش افتادی نیشخندماچ اخه پسر تو که می ترسی چرا می ری ماشین سواری؟؟؟؟خندهقهقهه

و بازی بعدی تق تقیه اون دو تا توپ که بهم می خورن منظورمه عاشقشی و توجهی هم به سردرد ما و بقیه نداری!!!

 تق تقی

یکی دیگه از کارات هم نقاشی کردن با کامپیوتره که البته به من دستور می دی و منم باید سریع اطاعت کنم و اینم شکوفائی استعداد مادر و پسر:

نقاشی

راستی گردن، زانو، بازو، شکم ، ناف، و پاشنه رو هم یاد گرفتی 

خلاصه که هر روز داری بانمک تر و شیرین تر می شی و مامان هم لذت می بره .

راستی اینو نگفتم فکر کنم که تو هم با سر کار رفتم مامان موافق نیستی چون هر وقت که من یه کاری پیدا می کنم تو یه برنامه ای برای مامان درست می کنی که باعث می شه نتونم برم مثلا این سری سر بزنگا تب کردی و مامان رو از رفتن منصرف کردی اخه پسرم مامان تا کی می تونه فقط برای جنابعالی باشه این درسته انسانیه؟ خودت قضاوت کن من دیگه حرفی برای گفتن ندارم.

بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

طراح وبلاگ
11 مرداد 92 15:54
سلام وبلاگ قشنگی دارین. اگه میخواین قالب وبلاگتون مخصوص خودتون و با عکس های انتخابیتون طراحی شه به پیج http://ghalebe-weblog.blogfa.com سر بزنید. به 10 نفر اول 4000 تومان تخفیف داده میشه
مامان محمد امين
14 مرداد 92 18:05
به به هزار ماشالا به اين همه هوش و زرنگي هزار تا بوس براي گل پسر
خاله ی ریحانه
20 مرداد 92 0:58
با تولد ریحانه جونم بروزیم.امروز جشن تولد منتظرتون هستم تشریف بییییاییییدااااا. ممنون