خونه مادربزرگه
سلام دلبندم عسلم برای دومین بار رفتیم خونه مادربزرگ مامان ولی این بار تو خیلی خوب بودی و همه متعجب شده بودن اصلا غریبی نکردی گریه نکردی انقدر شبا خسته می شدی که از ساعت 8:30 شب تا صبح بدون نق و نوق می خوابیدی خیلی ذوق زده شده بودم کلی برای خودت آقا شده بودی خیلی خوشحالم عزیزم ایشالله یکم که بزرگتر شدی با هم کلی می ریم مسافرت اینجا بغل پسرخاله نشستی خیلی راحت و آسوده لم دادی الهی قربونت بشم چقدر تو ناز داری باید دختر می شدی عشق من اینجا هم خونه مادربزرگه مامانه و تو بغل بابائی نشستی یعنی حسابی لم دادی فدات شم راستی پاگشا دخترخاله مامان هم بود یعنی شهلا که تا عروسیش تو حسابی برای خودت مرد شدی (4ماه دیگه) 12/03/91 ...
نویسنده :
نادیا
16:32