امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

سیر تکامل امیرعلی جون

1391/3/2 17:04
نویسنده : نادیا
1,018 بازدید
اشتراک گذاری

امیرعلی جون عشق مامان

می خوام عکسات رو از روز تولد تا حالا به ترتیب بذارم تا ببینی که چقدر بزرگ و آقا و خوشگل شدی مامان فدات بشه

اینجا 2 روزت بود

بعد از خوردن شیر لباتو غنچه می کردی وای که نمی دونی چقدر خوردنی می شدی عزیزم

چقدر این عکست مظلومانست انگار هیچ کی رو تو این دنیا نمی شناسی !!!!! یه کم هم بغض داری آخی گریه نکنی مامان می میره دوووووووووووووووست دارم یه دنیا

وای که نمی دونی چقدر خوابوندنت سخت بود ولی هر کی نگاه کنه فکر می کنه چه راحت و آسوده بدون اذیت و آزار ساعت هاست که خوابیده نمی دونن که خوابهای تو 3 ماه اول زندگیت همش 10 دقیقه بیشتر طول نمی کشید و بعدش دوباره گریه گریه گریه

بدون شرح

الهی مامان فدات شه این مدلی آروغت رو می گرفتیم خیلی قیافت اینطوری بامزه می شد البته این مراسم خیلی طولانی بود چون به این راحتی ها آروغ نمی زدی که !!!!!!! اگرم می ذاشتیمت زمین سریع بالا می آوردی باید نیم ساعت همین مدلی راه می  بردیم تا از سر لطف امیرعلی خان آروغی مرحمت بفرمایند کلافهگریهخنده

عزیزم اینجا تقریبا 1 ماه و نیمت و مامانی داره لباست رو عوض می کنه زیر چادر آخه تو توی بهمن بدنیا اومدی و هوا خیلی سرد بود کلی سختی کشیدیم که یه وقت گل مامان سرما نخوره

اینجا 1/1/91 و داری می ری عید دیدنی اولین مهمونی عمرت. فدات شم ایشالله عروسیت

اینجا حاج آقائی که 35 ساله پیش تو گوشه بابا مصطفی اذان گفته بود داره تو گوشه تو هم اذان می گه البته اولین اذان رو خاله فاطمه تو روز دهم توی گوشت خونده ولی گفتیم این حاج آقا هم بخونه بلکه یه کم آروم بشی و کمتر گریه کنی چشمک

راستی الان ساعت 1 ظهره و تو کنارم خوابیدی دعا دعا می کنم بیدار نشی تا من این سیرتکامل رو کامل کنم 2/3/91

این تشک بازیته اولین بار که دستت رو دراز کردی تا این عروسک ها رو بگیری 3 ماه و 9 روزت بود یعنی 14/2/91

راستی اولین ها رو برات بگم مامانی من:

اولین لبخند زیبات رو توی 25 روزگی زدی و مامان رو عاشق خودت کردی

اولین بار که منو بابا خیلی کار داشتیم و مهمون داشتیم و تو رو گذاشتیم زمین در تاریخ 9/1/91 تو نیم ساعت تنهائی بازی کردی و ما حسابی تعجب کرده بودیم

بقیه اولین ها باشه برای بعد

اینجا اولین مسافرت زندگیت رو داری میری اونم خونه مادربزرگ مامان !! کلی بهمون خوش گذشت تو هم زیاد اذیت نکردی البته وقتی رفتیم خونه دائی خیلی گریه کردی و آبروی ما رو کلاً بردی ولی چه می شه کرد نی نی هستی دیگه خوشمزه اونم یه نی نی خوشمزه

اینجا بعد از کلی تلاش بالاخره پستونک رو کردم تو دهنت تا یه کم صدای گریت کمتر بشه ولی بعدش رفتم تحقیق کردم که گفته بودن پستونک فک رو کج می کنه منم با کلی ناامیدی دیگه بهت پستونک ندادم ترجیح دادم سختی بکشم ولی یه وقت فک پسر نازم کج و کول نشه قربونت بشم مامان جان

قربونی

اینجا مامان جان روز مادره و ما به مناسبت ختنه کردن امیرعلی خان گوسفند کشتیم راستی تاریخ ختنه یادم رفت بگم 11/2/91 بدترین روز زندگیم بود خیلی گریه کردی خیلی جیغ زدی جیگرم آتیش گرفت خوش به حالت که هیچ وقت مادر نمی شی !!!! قلباسترس

جشن عروسکها

مامان جون فعلا این آخرین عکس از سیر تکاملته تا 3 روزه دیگه 4 ماهت تموم می شه و باید واکسن بزنی این عکس رو هم من و بابا همین طوری از سر ذوق ازت گرفتیم خوشمزه با کلی دردسر در ضمن من پشت میزم مامان جون دنبالم نگرد آخه یکی باید تو رو نگه داره خودت که هنوز نمی تونی نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

هما
3 خرداد 91 0:16
قربونت برم با اون عروسکای خوشگلش
مامان ریحانه
3 خرداد 91 1:57
عزززززیزم. چه عکسای قشنگی. ماشالا ماشالا.
برا ختنه کردنشم مبارک باشه. ایشالا عروسیش.


مرسی عزیزممممممممممم
ایشالا عروسی ریحانه جون دختر خوشکل موشکل ما