امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

اسم تو::: امیرعلی

************************************************************** نوشته ها رو یه ساعت دیگه می نویسم چون الان ازم آویزون شدی و داری مثلا تاب بازی می کنی  خوب الان می تونم یکم بنویسم چون داری اسکار نگاه می کنی  عشق من این چند وقته خیلی سرم شلوغه واسه همین دیر بهت سر زدم ولی کلی چیزای بامزه دارم که برات بنویسم مثلا: دیگه از کلمه گفتن رسیدی به جمله گفتن !!!!! اونم جمله بندی از نوع کاملا درررررست خوب چند تا از جمله های ناب جنابعالی: بابا سرکار پاسیل بخره یعنی بابا رفته سرکار برگشتنیا پاستیل بخره  اونو موخوام = اونو می خوام خطر نیست، خطر هست، موتور خرابه، مامان نرو، دستچی سرده مامان نرو=دستشوئی س...
20 اسفند 1392

جمله بندی شیرین !!!

عشق مامان جمعه یکهو بابا گفت بریم پیش مامانی اینا آخه اونا یک هفته ای بود که رفته بودن خونه باغ  ماهم بدو بدو حاضر شدیم و رفتیم که تو راه چشت افتاد به آقای کنار اتوبان که اسب می فروخت و پشت هم شروع کردی به گفتن اسب اسب اسب البته از قبل قصد داشتیم که برات بخریم چون می دونستیم صد در صد خوشت می یاد وقتی خودت هم کلی ذوق کردی بابا جونم رفت و یه اسب خوشگل موشگل برات خرید. خلاصه کلی با این آقا اسبه ارتباط برقرار کردی و چپ می ری راست می یائی بوسش می کنی و هی می گی : مامان اسب دیدی چشم مژه  تازه به مناسبت خریدن این اسب یک جمله هم به جملات قصارت اضافه شد: بابا اسب خرید آقائی خوب اینم ترجمش ::: یعنی بابا از آقاء اسب خرید. ...
26 بهمن 1392

تولد تولد تولدت مبارک

عشق مامان تولدت مبارک باشه نفس مامان امید مامان دنیای مامان تولد 2 سالگیت مبارک  عزیزکم امسال سه روز و سه شب برات تولد گرفتیم خیلی با نمک بود و خوشمزه   و کلی هم وقت گیر برای مامان ولی وقتی به تو خوش می گذشت منم لذت می بردم هر چند که شب اول بعد از اولین جشن تولدت تب کردی و صبحش مجبور شدیم ببریمت دکتر و بعدا متوجه شدیم که داری دو تا دندون سفید خوشگل در می یاری و تبت هم بعد از دوسه روز اومد پائین ولی خوب باعث شد شبهای تولدت رو با استرس تب سر کنیم!!! اول بگم که بابا برای تولدت دوچرخه خریده و تو هم خیلی زود یاد گرفتی که نصفه نصفه پا بزنی و دوچرخه رو راه ببری تازه دور هم می زنی و فرمون رو هم با دستور مامانت به سمت راست و چپ م...
14 بهمن 1392

اولین آرایشگاه یا همون سلمونی

عسل مامان بالاخره بعد از 2 سال جرات کردم و به همراه مامانی و آرتین بردیمت آرایشگاه و موهاتو که قد موهای یه دختر بلند شده بود کوتاه کردیم. تقریبا آرایشگاه را نابود کردی آنقدر که گریه کردی بعدشم حالت بهم خورد و همه جا رو کثیف کردی ولی آقای آرایشگر خیلی با حوصله و صبور بود و با قدرت و اصلا ناراحت نشد و سرتو محکم گرفته بود و کوتاه می کرد. خیلی خوشگل شدی حالا شدی شبیه آقا پسرای گل !!!! این اولین عکس توی آرایشگاهه که در حال گریه و زاری هستی  و اینم عکس دوم که نشون می ده عملیات اصلاح سر با موفقیت به خاتمه رسیده !!! خوب خدا رو شکر که اینکار رو هم انجام دادم خیلی سخت بود برام همش به چیزای بد فکر می کرد...
23 دی 1392

بازم یه عالمه کلمه جدید

سلام قند عسلم ببخشید که زیاد وقت ندارم خاطرات قشنگت رو بنویسم تا بعدها ازش لذت ببری ولی حداقل کاری که می تونم بکنم اینکه کلماتی رو که جدید یاد می گیری و با شیرین زبونی خاص خودت ادا می کنی برات بنویسم تا بعدها تو نیز در این لذت شیرین من سهیم باشی: هویج رو که می گی هدیج،  عکس ، قاشق = قادق ، ممنون = ممون ، بادکنک = باد...ک، دارو ، آرتین =  آآآآررن، گریه ، فووووت، دست ، محمد = ممد ، آره = آیه ، خیار = خار ، سیب = سب    صلواتم این مدلی یاد گرفتی که من شروع به گفتن می کنم و توی جای محمدش می گی ممد !!! و دستت رو دور سرت می چرخونی که یعنی مثلا داری برای خودت اسفند دود می کنی  بازم مثل همیشه یکمیشو یادم رفت باید ...
11 دی 1392

دایره لغات

سلام نفس مامان  امیدم عشقم تمای دنیای مامان باید خدمتت عارض شم که دایره لغاتت هر روز رو به افزایشه و با زبون شیرین خاص خودت کلمه ها رو ادا می کنی و یه دل نه صد دل همه رو عاشق خودت می کنی مخصوصا من و بابا!!! کلمه های جدید: نی نی ، داغ ، قند که می گی دند ، کیک ، خواب که بعضی وقتا می گی حاب و بعضی وقتا می گی خواب ، بادام که می گی باااااااااااادوم اولش کلی با رو می کشی بعد آخرش یواشکی می گی دوم، تولد که می گی اولد ، توپ ، باب (باب اسفنجی) وقتی خسته می شی می شینی روی مبل مخصوص خودت و اشاره می کنی به تلویزیون و می گی باب ، چوب ، آرد که می گی آآآآآآآآآد با همین کشش ، شیر ، میو ، پیتیکو همراه با ادای اسب ، جیک جیک، هو هو چی چی مثل...
27 آذر 1392

پیشرفت در صحبت کردن

عسل مامان یه سری کلمات رو بدون اینکه من تاکیدی روش بکنم یاد گرفتی و این باعث تعجب و ذوق زدگی ما شده مثلا دیروز رفتیم دکتر و در راه برگشت یه سری هم به بابائی زدیم وقتی باباجون ازت پرسید امیرعلی کجا رفته بودی با معصومیت خاص خودت گفتی: دوتر یعنی دکتر انقدر با نمک گفتی که یه لقمه چپت کردم و کلی بوسه باران  کلمه های دیگه ای هم یاد گرفتی مثل : حمام ، دایره ، ماه ، شیر  و اوناکی که از قبل بلد بودی مثل شلوار- مامان- بابا -ممد (محمد) -الو- قان قان -آب -بابائی مامانی - در - آره و نه  از رنگ ها هم آبی  ........ واقعا وقتی می گن بچه ها موقع صحبت کردن خیلی شیرینن حقیقت داره آدم دوست داره درسته قورتتون بده !!! ...
5 آذر 1392