نبات کوچولوی مامانی
سلام شاهزادۀ من
سلام نبات کوچولوی من
عزیزکم
دوست دارم این روزها رو لحظه لحظه برات تعریف کنم تا وقتی بزرگ شدی بزرگ بزرگ، وقتی برای خودت آقا شدی و این خاطرات رو خوندی تو هم مثل منو و باباجونی لذت ببری و بدونی که چقدر قند و نبات بودی
این روزا روزای خیلی خوشمزه ایه چون امیرعلی خان داره مثل یه موش کوچولو تند تند چهاردست و پا می ره و از مبل می گیره و دور تا دور مبل راه می ره وقتی هم که می خوره زمین کلی ناراحت می شه و به غرورش بر می خوره که چرا خورده زمین. پسرم اعتماد به نفست خیلی بالاست گریه نداره جیگر مامان تو هنوز کوچولوئی و واسه راه رفتن کوچولوتر دیگه برات بگم می ری خونه مامانی کامیون سواری می کنی خونه خودمون موتور سواری
چی شده حالا امیرعلی خان، چقدر قیافه گرفتی؟ باشه بقیه رو هم می گم . می دونیم خیلی چیزا بلدی و فقط همینا نیست ولی اخه پسر شیطون من، نمی ذاری بیشتر برات بنویسم الان جلوی من نشستی و سیم لپ تاپ بابا مصطفی رو کردی تو دهنت و حالا نخور کی بخور اونوقت انتظار داری من چی بنویسم؟؟؟؟
باشه باشه باشه
داد نزن عزیزم اعصابت رو هم خورد نکن می گم برات
بعد از کلی تمرین از 6 ماهگی تا تقریبا 3 هفته پیش بالاخره با تلاش های بسیار زیاد مامان نادیا و همراهی بابا مصطفی لوستر رو شناختی و وقتی می گم لوستر کو ؟ اون رو بهم نشون می دی
توپ رو هم می شناسی و کلی با هم توپ بازی می کنیم و خودت برام توپ رو می یاری تا قل قل بازی کنیم دیگه مامان فدات بشه واسه چند ثانیه خودت به تنهائی می ایستی ولی دوباره زوده زود از مامان می گیری، و حالا می ریم سراغ خوابیدن شب که نگو و نپرس خیلی نق نق می کنی تو خواب احتمالا داری دندون هشتم رو در می یاری خلاصه نه روز می ذاری استراحت کنیم نه شب
خوشحالی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشجال باش پسر گلم هر چقدر هم بد بخوابی و شیطونی کنی بازم مامان و باباجونی عاشقتن و برات جونشون رو هم می دن آخه یه دردونه که بیشتر نداریم چه می شه کرد !!!!!
الان داری تپ تپ می خوری زمین و دوباره پا می شی و آواز می خونی و به من نگاه می کنی که بیام و باهات بازی کنم.
از کارتهای بن بن بن(banben bon) نگو که هنوز یاد نگرفتی فعلا با سه تا کارت شروع کردم ولی هنوز که خبری نیست ............................. ولی پسر کوچولوی من زود زود یاد می گیره قول می ده که تا مطلب بعدی این 3 تا کارتو یاد بگیره قول قول قول
راستی اتفاقی اول هفته رفتیم خونه مادربزرگ جونی که یه عکس یادگاری از پسرخاله آریتن و محمد برات می ذارم