خونه باغ بابائی
پسرکم
الان که دارم برات می نویسم انقدر خسته ام که به زور چشمام رو باز نگه می دارم دلم می خواد 3 روز پشت سر هم بخوابم بدون اینکه کسی بیدارم کنه که البته منظورم توی شیطونی چونکه شبا خیلی اذیت می کنی و همش نق می زنی و اصلا عمیق نمی خوابی روزا هم که دیگه بدتر حسرت خوابیدنت به دلم مونده ولی خوب بازم گفتم وقت غنیمته الان که زود خوابیدی بیام و یه متن کوتاه برات بنویسم و برم زود زود بخوابم تا غش نکردم
خوب اینجا تو راهیم و داریم می ریم به سمت خونه باغ که بابائی همیشه می گه برای امیرعلی و آرتین درست کرده تا برن اونجا و شیطونی کنن دوچرخه سواری و ...... تقریبا از 9 ماهه قبل بابائی شروع به ساخت کرد تا دو سه هفته پیش که آماده شد و ما برای دیدنش به اونجا رفتیم با خاله نازیلا و ندا و آرتین تا هم استراحتی برای ما باشه و هم اینکه بابا مصطفی تو کاراش یکم جلو بیفته که خوب خودش هم اعتراف کرد که تو این 8 روزی که نبودیم کلی از کاراش رو انجام داده و توی پروژه اش جلو افتاده. بله دیگه براتون بگم که اینجا شما داری با آقا گاوه اختلاط می کنی و درد دل تا برسیم پیش بابائی و مامانی
بعد از رسیدن و چاق سلامتی همه گفتن که امیرعلی خان موهاش خیلی بلند شده و باید زود زود کوتاهشون کنم که البته کاریست بس مشکل چون نمی ذاری و همش سرتو تکون می دی چه در بیداری و چه در خواب حالا خودت بگو من چه طوری این گیسوان پریشان شما را کوتاه کنم ؟؟؟؟
اینجا داشتی فکر می کردی که شماره بابا مصطفی چنده تا باهاش تماس بگیری 3 بود 4 بود چند بود پس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخر سر هم که یادت نیومد ترجیح دادی که ......
سیم تلفن رو نوش جان کنی تا بعد اگه شد یه تماسی هم بگیری !!
هنوز نیومده خراب کاری ها شروع شد. راستی اینجا موهات رو هم یه کمی کوتاه کردم.
از کارهائی که تو 11 ماهگی بلد شدی انجام بدی هم چند تائیش رو برات می نویسم. اول اینکه خاله ندا لی لی حوضک رو بهت یاد داده و شما هم خیلی بامزه انگشتت رو می ذاری کف دستتو لی لی لی لی می کنی دیگه از خانه هوشی هم که برات گرفتم دایره رو یاد گرفتی مثلث رو هم داری کم کم یاد می گیری ولی دایره رو می شناسی و سر جاش قرار می دی آهان راه رفتن رو یاد گرفتی و تقریبا هفت هشت قدمی بر می داری بدون کمک ولی بقیه راه رو مامان باید پشت سرت باشه وگرنه سریع می شینی خیلی چیزها رو هم که من بهت یاد ندادم تو از صحبت ها یاد گرفتی مثلا اینکه حمام کجاست یا خاله نازیلا کیه کاملا میشناسیش و با انگشتت نشون می دی یا اینکه شونه رو از بین وسایلت پیدا می کنی و می بری تو موهات که مثلا داری شونشون می زنی و دیگه اینکه یاد گرفتی به رادیاتور دست نزنی و دستت رو به نشونه نه نه نه و جیز جیز تکون می دی همون طوری که یادت دادم و خیلی کارهای دیگه که نشون می ده حسابی داری برای خودت مرد می شی
خوب از آب و هوای اونجا هم یه کمی برات بگم. هوا خیلی خوب بود و تو هفته قبل از آلودگی هوای تهران نجات پیدا کردیم البته یه کم هوا برای جنابعالی سرد بود برای همین اصلا توی حیاط نتونستم ببرمت ایشالله بهار که بشه بیشتر خوش می گذره چونکه هوایی بس دل انگیز خواهیم داشت همراه با شیطونی های روز افزون دو نوه بابائی D:
خوب دیگه کم کم باید برم، تا بیدار نشدی منم یه استراحتی بکنم.