امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

بابا بابا بابا

گل پسرم قند عسلم شیرین زبونم نفسم عمرم جونم بالاخره بعد از کلی ب ب گفتن و آدا گفتن و چیزای دیگه یاد گرفتی که بابا رو درست تلفظ کنی و کاملاً بگی بابا الهی فدات شم خوشمزه مامان فکر کنم اولین جمله ای که بگی توی دریائی از بوسه غرق بشی    ...
27 مرداد 1392

تعطیلات عید فطر

سلام پسرک گوگولی مگولی مامان تعطیلات عید فطر برای ما تقریبا یک هفته طول کشید که با یک مجموعه عکس برات توضثیح می دهم فقط شرح مفصل ترش رو ازم نخواه چون کلی می شه و مثل همیشه مامان وقت نداره!!!! فقط عکس آخر مربوط به تولد محمد و مهدی می شه که جنابعالی حداکثر تلاشت رو کردی که کلی بهمون خوش بگذره !! هر مردی رو که می دیدی جیغ و داد و فریاد که این حالت بعد از واکسنت ایجاد شده فکر کنم که همه رو با دکتر اشتباه می گیری و فکر می کنی که می خوان بهت واکسن بزنن در نتیجه ما باید زود فرار می کردیم البته آخراش دیگه خوب شدی ولی چه سود؟؟ دیگه آخرش بود. راستی باغ وحش هم زیادی برات جذاب بود انقدر که به هیچ حیوونی نگاه نمی کردی و فقط راه می رفتی و اونجا رو ت...
26 مرداد 1392

18 ماه گذشت!!!! به همین سرعت

سلام گل پسرم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم باورم نمی شه که 18 ماه از تولدت گذشته!! آخه اون روزای اول وقتی خدای مهربون یه نی نی گولوی نازنین به ما داده بود ما یه کم شوکه شده بودیم آخه من و بابا جون هیچ تجربه و دید قبلی راجع به یه نی نی نداشتیم فکر می کردیم وقتی به دنیا می یایی فقط می خوری و می خوابی و کم کم بزرگ می شی می فهمی و ...... (عکس بالا جز کاردستی های بابا می باشد که برای نازدونه درست کرده) ولی وقتی از روز چهارم گریه هات رو شروع کردی تازه فهمیدیم که بله نی نی یعنی چی !!! اونجا بود که وقتی اون روزها و شب های سخت ( ولی الان وقتی یادش می یفتم و عکسا و فیلماش رو نگاه می کنم می بینم که اون دوران هم خیلی خیلی شیرین و دوست د...
11 مرداد 1392

یه وجبی قد کشیده!!!

سلام گل پسرم قندعسلم ببخشید که یه چندوقتی به وبلاگت سر نزدم و آپ نکردم یه کم سرم شلوغ بود و در ضمن خدمتتون عارض شوم که گوش زیبای جنابعالی هم مرحمت کردن و دوباره عفونت و دوباره جیغ های وحشتناک شبانه و داد و فغان و باز هم چرک حشک کن و بعد از 3 هفته هم سلامت دوباره دردونه مامان !!! خوب خدا رو شکر پس دلیل تاخیرم قانع کننده بود. حالا می خوام شاهکارای جنابعالی رو توی این ماه اخیر بنویسم و تا بیدار نشدی برم که کلی کار دارم و فردا هم مهمون برای افطار که با حضور پر مهر پسر عزیزم امیرعلی خان مطمئناً با مشکلی مواجه نخواهم شد!!! خوب چندوقتی هست که عاشق این شدی که پاهات رو 180 درجه باز کنی و هر روز تمرینت داره بیشتر می شه طوری که بار آخر منو بابا ...
26 تير 1392

بدون شرح: گذشت و گذار

٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠ .............. .................... پسر گلم الان خیلی خسته ام نمی تونم برات خاطرات این چند وقته رو بنویسم باشه برای بعد ببخشیدااااااااااااااااا ...
31 خرداد 1392

مامان رو چندتا دوست داری؟

پسرک شیرین زبون مامان قندو نبات من امروز خواستم یه چیز جدید بهت یاد بدم گفتم بگو مامان رو چند تا دوست داری و 2 تا دستم رو آوردم بالا به نشونه ده تا و گفتم بگو ده تا دوست دارم با دو تا دست نازت، هر چی گفتم دیدم نه بابا تو حواست جای دیگست بعد از یک ساعت ازت پرسیدم مامان رو چند تا دوست داری و توقع داشتم که 2 تا دستت رو بیاری بالا ولی تو اگه گفتی در جواب چیکار کردی ؟ به جای دستات با شیرین زبونی گفتی دَتا دَتا   کلی ذوق کردم و فقط تونستم تا جائی که جا داشت بوست کنم و بچلونمت آخه خیلی خوشمزه گفتی بعدش هم هر بار که ازت می پرسیدم همون جواب رو می دادی و تازه یه دستتم می یاوردی بالا   الهی فدات شم خوشمزه مامان با هر ...
13 خرداد 1392

خونه باغ و هشت روزی که گذشت!!!

گل پسر مامان سلام سلام به روی ماهت دردونه مامان هفته ای که گذشت هفته ای پر از شیطنت و خوشگذرونی بود اگه گفتی چرا؟ چون هفته گذشته رفتیم پیش مامانی و بابائی و تو تا تونستی اونجا شیطنت کردی دیگه طوری شده بود که اصلا من رو نمی شناختی و فقط دوست داشتی بری توی حیاط و خاک بازی کنی یا با محمد بدو بدو کنی. الان برات چند تا عکس می ذارم که خودش گویای کل ماجرا هست: خوب این بیل و سطل خیلی بدردت می خورد چون دائما از این ور حیاط سنگ جمع می کردی و بدو بدو می یاوردی می ریختی توی سطل البته تا برسی به سطل تقریبا 2 تا 3 تا سنگ بیشتر توی بیل باقی نمونده بود بعضی وقتا هم که بیلت رو گم می کردی اینکارو با دستای نازت انجام می دادی و سرتا پا خاکی...
12 خرداد 1392

اولین مامان گفتن

پسرکم شیرین زبون مامان قندو عسل یکی یکدونه دردونه دیروز برای اولین بار خیلی قشنگ گفتی: مامان مامان به قدری قشنگ این کلمه رو گفتی که حاضر بودم همون جا جونم رو بدم تا یه بار دیگه هم بگی گل پسرم بالاخره اولین کلمه رو با گفتن مامان آغاز کردی و کلی مامان نادیا رو خوشحال و ذوق زده کردی. البته قبل از این چیزای دیگه هم می گفتی مثلاً آدا جا دد تاتا ولی این اولین کلمه درست و کاملیه که به زبون شیرینت اومده نازدونه مامان بازم بگو پسرکم جگر گوشم بازم بگو مامان و منو بیشتر از پیش عاشق خودت کن                                          ...
1 خرداد 1392

پانزده ماهگی امیرعلی کوچولو

سلام نی نی کوچولوی مامان سلام عسل مامان ببخشید که فرصت نشد کارهائی رو که تو ماه گذشته یاد گرفتی برات بنویسم آخه اتفاقات زیادی افتاد که باعث شد این کار رو یکم با تاخیر انجام بدم. البته انقدر شیرین کاریهات زیاد شده که نمی تونم همشون رو برات بنویسم ولی چندتائیش رو می گم تا وقتی بزرگ شدی و این خاطرات رو خوندی تو هم مثل ما از این کارها لذت ببری: 1. کل اجزای صورت رو یاد گرفتی و با طرز بانمکی وقتی ازت می پرسم همشون رو نشون می دی مثلا پیشونی ابرو مژه چشم بینی دندون زبون لپ مو گوش چونه 2. از کارتهای ban ben bon حدود 35 تائیش رو یاد گرفتی مثل آب-لیوان-مامان-بابا-عروسک-گربه-اسب-قاشق- دست - پا - تاب- کلیه اجزای صورت و بقیه که الان خاطرم نیس...
30 ارديبهشت 1392

خبر خوش

سلام به همه نی نی های وبلاگی و مامانای مهربونشون من امیرعلی خان اومدم امروز که یه خبر خوب بدم ....................... رفتم دندون پزشک یه دکتر خیلی خیلی مهربون. اگه گفتین چی گفت؟؟؟؟!!!!! گفت که امیرعلی خان شیطون دندوناش یه کوچولو پوسیده که اونم فقط به خاطر خوردن شیر شبه و باید این عادت رو ترک کنه یا بعد از شیر، آب بخوره و دندوناش رو با پارچه تمیز کنیم. و تازه وقتی ازش پرسیدم که نیاز به عصب کشی داره یا نه گفت که بچه توی این سن هنوز ارتفاع دندوناش کامل نشده و دندون هنوز به اندازه واقعی خودش نرسیده که بخواهیم روش کاری بکنیم و تازه دندون های امیرعلی هم به درمان ریشه نیازی نداره فقط دیگه باید مرتب دندوناش رو مسواک بزنه و موقع مسواک ...
21 ارديبهشت 1392